روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

17ماهگی

دختر کوچولوی 17 ماه و 5 روزه ی من                                                         ماهگیت                                               &nbs...
30 فروردين 1393

روژینا و 16 ماهگی

دخمله نانازی .قشنگه مامان کلوچه خوشمزه مامان سلام عزیز دلم فدات بشم که داری بزرگ میشی و هر روز که میگذره با کارهات بهم میفهمونی که باید با دوران نی نی بودنت خداحافظی کنم بهم میفهمونی که همدل و همپای من خواهی شد یه همزبون یه مهربون یکی از جنس خودم یه دختر که مثله فرشته هاست . خانمیه مامان با فرا رسیدن بهار دوتا از دندونای کرسی شماهم جوونه زد یدونه سمت راست از پایین و یدونه هم از سمت چپ از پایین.مبارکه ملوسکم و الان شما 10تا مروارید خوشگل داخل صدف خوشگلت داری عشق من. دیگه باید بگم که از قبل کلی شیرین زبونتر شدی و دوست داری و خیلی هم سعی میکنی که بتونی کلماتو بگی اما فقط اولشو میگی . بهتره یه فرهنگ لغات ازت داشته باشم و همه کلماتی که میگ...
24 فروردين 1393

سیزده بدر 93

عسلیه مامان امسال 13 بدر با خانواده بابا رفتیم یعنی کل فامیله بابا بودند .شب قبل از سیزده بدر حس کردم که یکم دلت درد میکنه . و یکی دوباری هم اسهال داشتی. صبح سیزده بدر هم وقتی از خواب بیدار شدی دوباره اسهالت تکرار شد اما دلو زدیم به دریا و قبل از رفتن یکم بهت اب و نبات بهت دادم و رفتیم . تقریبا ساعت 11 ونیم رفتیم و وقتی رسیدیم بیشتر فامیلهای مامان زری دور هم جمع بودند و شماهم وقتی بچه ها رو دیدی حال و هوات عوض شد و شروع کردی به بازی کردن . اما اصلا هیچی نمیخوردی.   فقظ یکمی شیر خوردی بعد از نهار خیلی خوابت گرفته بود و چون عادت نداری که تو شلوغی بخوابی با بابا بردیمت  بیرون و خیابونهای اطرافو دور زدیم و یکساعتی چرخیدیم تا شما...
19 فروردين 1393

روژینا و عید دیدنیها

دختر کوچولوی مامان سلام    عزیز دلم فدات بشم نوروز امسال هم تموم شد . تو ایام عید ماشالله خیلی دختر خوبی بودی و باهمه خیلی خوب ارتباط برقرار میکردی و بغله همه میرفتی و من خیلی از این اجتماعی شدنت خوشحالم ملوسکم . امسال عید بخاطر سردی هوا و از ترس اینکه دخملکمون مریض نشه مسافرت نرفتیم .////اما خیلی دلم هوای مسافرت رفتنو کرده اما با یه دخمل کوچولوی حساس مثل شما که خیلی زود مریض میشی ترجیح دادیم که نریم//// تو ایام عید دید و بازدید رفتیم. خدارو شکر بد نبود و سرمون اینقدر گرم بود نفهمیدیم که تعطیلات چطور تموم شد و خیلی زود سیزده بدر فرا رسید . روز 5 فروردین بود درسا جون و مامان و باباش برای عید دیدنی اومدن خونمون. تقریبا ساعت 11 شب...
18 فروردين 1393

دومین بهار در کنار روژینای عزیزم

سلام سلام دختر قشنگم . عیدت مبارک عزیز دلم  نازنینم دومین سالی بود که شما هدیه خدای مهربون در کنار سفره هفت سینمون حضور داشتی عزیزم و  اون لحظاتو باوجودت زیباتر کردی . مخصوصا با بوسه های شیرینت بعد از تحویل سال .  روژینا جونم امسال سال تحویل خونمون نبودیم و رفتیم خونه مامانی فاطمه که تنها نباشه. اما شما قبل از تحویل سال یه کوچولو بد اخلاقی میکردی و اصلا حوصله نداشتی. منم که دوست داشتم همش ازت عکس بگیرم و از اون لحطات قشنگ به یادگار داشته باشم اما شما همکاری نمیکردی و همین پافشاریه من سر عکس گرفتن از تو و بداخلاقیت باعث شد که لحظاتی بعد از تحویل سال بین منو بابا یه بحث کوچولو پیش بیاد و همراه با خاطرات قشنگ یه خاطره ناخو...
11 فروردين 1393
1